† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
یه داستان تکراری غم انگیز



یه روز طرفای عصر،
وقتی هوا دلش گرفته بود…
وقتی آسمون بغض کرده بود…
وقتی موج ها فقط نعره می کشیدن…
پاچه های شلوارش رو زد بالا،
برگشت و با لبخند،
دستی برای تمام خشکی های خشک زمین تکون داد…
و
رفت…


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.