خودم، تو و خیلی کم هم برای پدولا | |
|
- یه کمی جلوتر، آهان بیا این ور...
- چی چی داری با خودت می گی، وروجک؟! - من؟! - نه، عمه ی من! - آهان! هیچ چی... دارم از پدولا عکس می گیرم... - عکس برا چی؟ اونم از پدولا! - می خوام بذارم تو هرم... - اوه! که چی بشه؟ - چیزی قرار نیست بشه... همین جوری می خوام بذارم تو هرم تا بقیه ببینن... خب مگه چشه؟ - چش نیست... اما خب من اصلآ دوست ندارم تو وبلاگم... - این وبلاگ تو نیست آیدین. این وبلاگ من و تو و پدولاس! - باشه، باشه... دوست ندارم تو وبلاگمون عکسی از خودمون باشه... - آخه... ... خب... ببین آخه... یه چیزی هست... عکس هات همه تقریبآ تکراری ان... یعنی تکراری تکراری که نه... اما همه شون تو یه سبک هستن... همه رو یا خودت می گیری یا از سی دی عکس هات بر می داری یا از اینترنت جور می کنی... و خب عکس هایی هم که خودت می گیری به جز دست و پا، چیز دیگه ای ازت توش نیست! - خب من این جوری دوس دارم... تو هم بهتره قبول کنی که وبلاگ ما بهتره این جوری باشه... - که چی بشه؟ - چی که چی بشه؟ - این که وبلاگ ما این جوری باشه... - قرار نیست چیز خاصی بشه... - تو خسته نشدی؟ - از چی؟ - از این وبلاگ یک نواخت... خب خسته کننده اس دیگه! - برا کی؟ - برای خودت... برای من و پدولا... برای تمام کسایی که این وبلاگ رو می خونن... - خب من برای کسایی که وبلاگم رو می خونن هیچ ارزشی قائل نیستم چون خودشون خواستن بیان بخونن و هر وقت هم خسته بشن یا حوصله شون سر بره می تونن بی خیال شن... - اوه آیدین! این چه حرفی که می زنی... اونا دوستای تو ان... - دوست هستن که هستن... چه ربطی داره... ببین فلم عزیز، من فقط برای خودم، تو و خیلی کم هم برای پدولا می نویسم... همین و بس... این که یه سری از دوستام بهم لینک دادن و طبق اون چیزی که پایین بلاگم نشون می ده روزی شونصد نفر رو به هرم می فرستن لطف خودشونه اما من از هیچ کس چیزی نخواستم... - آیدین فکر نمی کنی داری بی انصافی می کنی؟ - نه اصلآ... - اما... حتی پدولا هم میگه تو داری بی انصافی می کنی... - نه اصلآ... انصاف دقیقآ اینه که من می نویسم برای تو، خودم و خیلی کم هم برای پدولا... |
8:45 PM |