† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
می نویسم



- آیدین...
- جونم...
- چته؟ نگرانی؟
- نه، چه طور مگه؟
- همش حس می کنم منتظری یه اتفاقی بیافته… چشماتم که حسابی سرخ شده از بس که از صبح پای کامپیوتر بودی…
- خب آره… نه… نمی دونم…
- حالت خوب نیست. درسته؟
- آره… نمی دونم… بی خیال بابا… تو هم گیر دادی ها…
- گیر که نه! اما در عرض 24 گذشته این 4 امین باریه که داری آپدیت می کنی… و همش هم دوست داری بنویسی… بنویسی…
- آره… نمی دونم… تو رو خدا تو و پدولا هم تنهام بذارین… می خوام بنویسم… می خوام بنویسم… تو می خوای چیزی رو به من تلقین کنی؟!
- نه به خدا! خب بگو ببینم، راجع به چی می خوای بنویسی؟ اصلآ معلوم هست تو داری به چی فکر می کنی؟
- راستش به تاریکی، به حس توی تخت... به رویاهایی که فقط زیر پتو می تونی بهشون فکر کنی… به همه اینا احتیاج دارم… احتمالآ دارم چرت و پرت می گم… اما… نمی دونم… فکر کنم می دونی چی می گم…
- نمی دونم… شاید… ترجیح می دم تنهات بذارم… اما هر چی می خوای بنویسی قشنگ بنویس… من و پدولا می ریم تو حیاط بازی کنیم… دوست دارم وقتی نوشته هات رو برا پدولا می خونم حسابی پز بدم!
- !... مرسی عزیزم. مواظب خودت باش
- باشه، تو ام زیاد خودتو خسته نکن... خدافظ
- خدافظ...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.