† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
این ما سه نفر



ما، سه عدد موجود غیر خیالی، نیمه خیالی و تمام خیالی، امشب دور هم جمع شده بودیم تا اندکی راجع به زندگی های چرندمان صحبت کنیم. من، آیدین و پدولا همواره بر سر جزئی ترین مسائل فک می زنیم و اکثرآ هم به نتایج دقیق و به در بخوری نمی رسیم! آیدین زیادی در دنیای حقیقی اش غرق شده است، پدولا زیادی گنگ است و من دچار توهمات درونی شده ام.
- من (فلمین): اصلآ ببینم آیدین، تو برای چی وبلاگ می نویسی؟
- آیدین: دلم می خواد! مگه چشه؟
- من : خب می خوام ببینیم آیا واقعآ هدف خاصی رو دنبال می کنی؟
- آیدین: نه اصولآ! وبلاگ من دقیقآ log file زندگی روزمره من هست. Event های مهمی که برای زندگی من یه جورایی exception هستن، چیزهایی که باعث می شن من به خودم امیدوار شم، تفکرات من و نوشته های بی ریط من، همه و همه عوامل به وجود آورنده وبلاگ من هستن. ولی در کل، هیچ هدف خاصی رو دنبال نمی کنم و کاملآ رو هوا (on the fly) کار می کنم!
- من: و این جالبه؟
- آیدین: نه اصلآ... خیلی وقت ها خسته کننده هم هست. و باعث می شه تا خوشی (یا چیزی تو همون مایه ها) بزنه زیر دلم و باعث بشه مثل دیشب این وبلاگ رو ببندم.
پدولا خاطرنشان می کنه که دیشب آیدین صفحه اصلی این وبلاگ (index.html) رو گذاشته بود صفحه ی page can be displayed... پدولا یه کم اعصابش خورد شد از این کار آیدین ولی من هیچ حس خاصی نداشتم.
- پدولا: آیدین، چرا وقت هایی که خسته می شی اولآ گند می زنی به بلاگت و دومآ بعدش زود پشیمون می شی؟
(جدیدآ آیدین می تواند صدای پدولا را بشنود و این به خاطر تلاش های به وقفه من در زمینه تکنولوژی تبادل اطلاعات بوده است!)
- آیدین: خب راستش گند می زنم چون می دونم مقصرش خودمم... راستش یه موقع هایی هست که آدم بدجوری احساس حقارت می کنه. حس می کنه خیلی تعطیله و اینکه اسمش به عنوان تعطیل رسمی در تقویم های جدید ذکر نمی شه هم دلیل بر بدشانسی مضاعف اون هست! راست می گم... اگه شماها هم یه یکی دو ماه وبلاگ بخونین، حتمآ یه وبلاگی پیدا می کنین که در زمینه کار شما (زمینه وبلاگ نویسی) از مال شما خیلی بهتر باشه. و مسلمآ تعداد بازدیدکننده هاش هم بیشتره... و طرف هم واقعآ کاردرست تر به شمار می یاد... و ... من هم هر چند وقت یک بار دچار همین توهم می شم... قبلآ ها کل وبلاگ نویسی رو بی خیال می شدم... مثل وبلاگ ihate که از فروردین پارسال تا اسفند ماهش فقط 6 تا پست توش داشتم... ولی این بار سعی کرده ام که دیگه خیلی به بی استعدادی خودم معترف نباشم.
- پدولا: عجب!
- من: عجب؟!
- پدولا: بچه دچار «خود ریز بینی» شده! ببریمش یه دکتری چیزی!
- من: نه پدول، زیاد عجیب نیست... هر کس یه جوره و آیدین هم این جور...
- پدولا: آخه...
- من: آخه بی آخه...
- همگی با هم: ...
- آیدین: شام چی می خورین بچه ها؟
و ما، سه عدد موجود غیر خیالی، نیمه خیالی و تمام خیالی، پس از خوردن شام هم همچنان به صحبت های بی نتیجه مان ادامه دادیم.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.