† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
دست



دستت را نظاره مي كنم، كه چه مشتاق دستم را مي خواند ، و چه مهربان به من نويد عشق مي دهد. دستت را نظاره مي كنم كه اين قدر كوچك است كه تمام غم هاي دنيا را در خود حل مي كند و در پس تمام اشك ها لبخند گرمش را صادقانه و معصوم نثارم مي كند. دستت را نظاره مي كنم كه به اندازه ي تمام روز هايي كه به ديوار مشت كوبيدم دوست داشتني است. دستت را نظاره مي كنم... و دستم در اوج بي صدايي دستت را در آغوش مي گيرد... دستت را محكم مي چسبم ... بسان آخرين طنابي كه از تمام دنيا باقي مانده ... طنابي كه تنها راه جاري شدن و آواز خواندن است. و عابران با تعجب به من مي نگرند و در دل خود مي گويند چرا اين احمق دستانش را اين طور سخت به هم گره كرده است.

بهار

پی نوشت:
بهار عزیز، ممنون که اجازه دادی...


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.