† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
ساده



ساده، غروبی ساده،
به سادگی شیر می دوشیدیم،
به سادگی کوچ می کردیم،
ساده می خندیدیم، می جنگیدیم،
ساده خسته می شدیم و بهار که می شد،
مغزمان در دریایی از آب گوارای برف غوطه ور بود...

ساده، ساده تر،
حتی ساده تر از آنچه به یاد می آوری...

رفتن، تباهی ما بود.
غروبی که بعد از آن برای اولین بار بی شرمانه تا لنگ ظهر خوابیدم
...
مگر ظرفیت بیدارکنندگی سپیده صبح چند نفر در متر مربع است؟

من از شهر مترسک های متحرک برایت می گویم،
اینجا که به باران لعنت می فرستند و اختراع چتر را نفرین نمی کنند...
چه قدر خاکستری می بینم... برایم قهوه ای بفرستید...
اینجا پر است از روزمرگی... موانع غیرطبیعی...
شیرهای پاکتی... دست های خوشبو... دوربین های عکاسی...
دشمنان بی کلاه... سنگ های هندسی بی شرم... نکوهش...
حتی قلب های مصنوعی هم ارزان شده اند...

خواستم یادت بندازم،
سادگی راز جاودانگی ما نبود...
این خود ما بودیم که ساده بودیم.


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.