† †
. Email: he [at] horm
. RSS: atom
. Powered By: Blogger
سرماخوردگی رویاهایم



صبح
- یک صبح خاکستری خیس را می گویم –
سرشار بودیم به آغاز،
بازدم،
و گفتن شیطنت آمیز یک «دوستت دارم».

عصر
- همان یک عصر تکراری خسته کننده –
هم آواز در کوچه های سفید، آبی، خاکستری
تقدیم کردیم،
لبخند زدیم،
و «دوستت دارم» مان گل کرد.

شب
- … -
دهانمان را رو به شیشه گرفتیم و دمیدیم،
هیچ نشد،
خدا خندید و خمیازه ای معصومانه کشید،
و تک گلی که به تو «دوستت دارم» کرده بودم
لرزید،
عطسه ای کرد،
و ساده لوحانه خارهایش را کنار زد،
تا ساقه اش برای تمام شب پذیرای من،
سرم،
و غرور نوشکفته ام باشد.

پی نوشت:
نصف شب
- همان موفع که تعرق ناموزون رویاهایم از سر گرفته شد –
عاشقانه،
به تقدس «دوستت دارم» سوگند خوردم
که هرگز دوست نداشته ام.
- و رویاهای عرق کرده ام، سرما خوردند -


Aidin, somehow, is a real legal guy, and nothing more, and nothing less.